در جوامعی که نظام بهداشت و سلامت در آنجا متکثر است (مثل اکثر جوامع شهری امروزی)، سه مرجع اصلی تصمیم گیری و اقدام درخصوص مسائل بهداشتی و پزشکی وجود دارد:
۱) پزشکی مردمی (popular): که خط مقدم نظام سلامت محسوب می شود و اساساً تصمیم گیرنده ی اصلی برای چگونگی برخورد با بیماری و روند درمانی آن به حساب می آید. ۲) قومپزشکی (ethnomedicine) یا پزشکی شبه علمی و بومی (folk medicine): که مجموعه ای است از باورها و روش های درمانی بومی و قومی و محلی. ۳) پزشکی علمی (biomedicine): که معمولاً آخرین سطح از سلسله مراتب رجوع بیمار به نظام سلامت به حساب می آید.
توجه داشته باشید که اولین انتخاب مردم معمولاً پزشکی علمی و مدرن نیست، بلکه این تصمیم گیری غالباً پس از اجرای توصیه ها و راهکارهای طبی دو سطح قبلی (یعنی پزشکی مردمی و بومی) صورت می گیرد.
دانش پزشکی به مسئله ی بیماری و سلامت صرفاً از جنیه ی فیزیولوژیک یا به اصطلاح زیست پزشکی می نگرد. در دهه ی ۱۹۸۰ بازنگری جامعی در این دیدگاه صورت گرفت که در آن مسئله ی سلامت همان قدر که از لحاظ زیست شناختی اهمیت می یابد از ابعاد روان شناختی، اجتماعی، و فرهنگی نیز مورد توجه واقع می شود. این دیدگاه جدید به مدل زیستی روانی اجتماعی (biopsychosocial) معروف است. آنچه در این دیدگاه بر آن تأکید می شود، نقش و تأثیری است که فرهنگ و اجزای آن نظیر باورها، تجربه های فردی، عرف اجتماعی، خانواده و جامعه بر ابعاد زیست شناختی بیماری می گذارد. یکی از اهداف اصلی این دیدگاه، ارتقای فهم مشترک بیمار و درمانگر (پزشک) از یکدیگر است.
در این شاخه از دانش انسان شناسی نیز دو جریان فکری اصلی در پژوهش های علمی حاکم است: یکی پژوهش های “میان فرهنگی” (cross-cultural) که در عالم انسان شناسی به آن پژوهش های “مردم شناختی” (ethnological) هم می گویند؛ و دوم پژوهش های “تک فرهنگی” (mono-cultural) که درواقع همان تک نگاری های “مردم نگاشتی” یا “مردم نگارانه” (ethnographic) است. این دو نوع تفکر غالبا رو در روی هم قرار می گیرند.
هدف و اساس تفکر نوع اول، مطالعه و پژوهش بر روی موضوعی خاص میان دو یا چند فرهنگ مختلف است تا سرانجام با “مقایسه” ی داده های به دست آمده، مشترکات فکری یا دستکم ریشه هایی همسان در بینش های آنها را به دست آورند. پس زمینه ی این نوع نگاه مردم شناختی یا اتنولوژیک بر این باور استوار است که از آنجا که روند فیزیولوژیک نوع بشر در همه جای دنیا یکسان است، پس امکان انجام مقایسه میان فرهنگ های گوناگون درخصوص ساختار فرهنگ بهداشتی مردمان آنها و یافتن اشتراکات معنادار وجود دارد.
برعکس، در تفکر نوع دوم، یعنی تفکر مردم نگارانه یا اتنوگرافیک، باور بر این است که اساسا هرگونه مقایسه میان فرهنگ ها به جهت جهان بینی، نمادپردازی و معرفت شناسی خاص هر فرهنگ که تنها در همان فرهنگ معنا می یابد، امری ناممکن است، بویژه آنکه هر داده ی محلی بی شک “وابسته” به فرهنگ همان منطقه بوده و در بسیاری موارد این داده ها صرفا ذهنی و معناپذیر در همان فرهنگ هستند.