نگاه سنتی انسان شناسی پزشکی به رابطه ی میان سلامت و فرهنگ در سه رویکرد زیر خلاصه می شود:
* اکولوژی پزشکی یا مطالعه ی رابطه ی محیط و عناصر مادی، فیزیکی و بیولوژیک موجود در آن به عنوان “واسطه های فرهنگی” با نظام سلامت و بهداشت افراد و جامعه. * اقتصاد سیاسی یا بررسی نقش و تاثیر منابع اقتصادی و نهادهای قدرت بر روی بهداشت و سلامت اجتماع، و نیز هرگونه کنش اجتماعی که منجر به گسترش اینگونه منابع میگردد. *رویکرد نمادین که عبارت است از شناخت “معانی فرهنگیِ” آفریننده ی رفتارهای اجتماعی خاص درخصوص بهداشت و سلامت جامعه، و نیز ایجاد روندهای فیزیولوژیک مرتبط با باورها و پنداره های افراد اجتماع.
شناخت چگونگی تاثیرات فرهنگ بر روابط پزشک و بیمار و نیز سیر درمان و سلامت بیماران، به یکسری تواناییها نیاز دارد که از آن به عنوان “شایستگی فرهنگیِ” درمانگر (Cultural Competence) نام می برند. منظور از شایستگی فرهنگی، دارا بودن ظرفیتها و تواناییهای فردی و سازمانی درمانگر است تا از طریق آنها بتواند دانش و مهارتهای فرهنگی و بین فرهنگی را در رابطه با بیماران به دست آورد.
به منظور فائق آمدن بر تفاوتها و موانع فرهنگی موجود میان درمانگر و بیمار، لازم است که پزشک گامهای موثری جهت شناخت و درک ابعاد مختلف فرهنگی بیمارِ خود و رفتارهای بهداشتی او بردارد. داشتن آگاهیهای فردی از نظام و ساختار “فرهنگِ” بیمار و تاثیر عوامل اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی و درون گروهی این فرهنگ بر رفتار بهداشتی بیمار، ازجمله تواناییهای پزشک و درمانگر محسوب میشود. “شایستگی فرهنگی” پزشک طیف وسیعی را دربرمیگیرد که یکسر آن رفتار و بینش خودمحور، کور، تخریب کننده و فاقد هرگونه هنر و مهارت ارتباطی با بیمار است و سر دیگر آن آگاهی فرهنگی، حساسیت، مسئولیت پذیری، مهارت و کارآمدی است. شناخت تفاوتهای فرهنگی منجر به احساس مسئولیت در قبال بیمار میگردد و شایستگی یعنی قابلیت تعامل با این تفاوتها. توان کسب و انتقال این دانش و مهارتها به دیگران، همانا کارآمدی پزشک را می رساند.